Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آنا»
2024-04-30@08:21:26 GMT

صحبت‌های جالب نوعروسی که مهریه‌اش یک شاخه گل بود

تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۸۵۲۷۹۸

صحبت‌های جالب نوعروسی که مهریه‌اش یک شاخه گل بود

مادیات در زندگی من ارزش چندانی ندارد بلکه زیباترین و باارزش ترین پشتوانه زندگی فقط خدا و کتاب اوست و بس.

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، مجری برنامه که نام‌شان را می خواند، با افتخار و دست در دست هم روی سن می‌روند؛ در بخش مهریه‌های زیر 14 سکه تقدیر می‌شوند و دقایقی بعد تندیس به دست و لبخند به لب از سن پایین می آیند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

یکی از برنامه‌های مراسم ازدواج دانشجویی تقدیر از زوج‌های دانشجویی است که مهریه‌های کم دارند. در همین برنامه هم بود که این زوج دانشجو را دیدم، زوجی که مهریه و سکه برایشان معنایی نداشت و نوعروسی که مهریه‌اش تنها یک شاخه گل بود...

کنجکاو شدم بدانم در دوره‌ای که برخی نوعروسان خوشبختی‌شان را در سکه‌ها ضرب می‌کنند، این نوعروس دانشجو چگونه تنها به شاخه گلی اکتفا کرده است؟! برای همین پای صحبت‌های این زوج نشستم که مشروح آن در ادامه آمده است:

*  هزاران سکه هم ضامن خوشبختی نمی شود

زینب خانم، لیسانس حسابداری است اما گویا حساب و کتاب زندگی اش از اعداد و ارقام پیشی گرفته که یک را ضرب در ده ها سال زندگی کرده است. خودش می گوید: « مادیات در زندگی من ارزش چندانی ندارد بلکه زیباترین و باارزش ترین پشتوانه زندگی فقط خدا و کتاب اوست و بس. ازدواج کرده ام تا عاشقانه زندگی کنم نه اینکه زندگی ام به عیار سکه و زرق و برق‌ها، ارزش پیدا کند؛ اعتقاد دارم اگر کسی اهل گذشت و درک نباشد، هزاران سکه هم به زندگی‌اش وصله بزند، طعم خوشبختی را نخواهد چشید».

* آرزو داشتم در مراسم ازدواج دانشجویی شرکت کنم

حتی حلقه ازدواجش هم نقره است و بدون هیچ مراسمی عازم سفر عشق شده تا آغاز زندگی مشترکشان را به نگاه امام رئوف متبرک کند. همسرش را بهترین مشوق خود در انتخاب زندگی ساده می داند و قدردان اوست.

او ادامه می‌دهد: «همیشه به حال زوج هایی که در ازدواج های دانشجویی می دیدم غبطه می‌خوردم و آرزوی چنین ازدواجی در سر داشتم چرا که این ازدواج را ایده آل ترین نوع مراسم ازدواج می دانستم اما تا پایان زمان دانشجویی ام این امکان فراهم نشد. با این وجود بعد از فارغ التحصیلی، خداوند خواسته ام را اجابت کرد و با محمدآقا که دانشجوی فوق لیسانس برنامه ریزی بود، ازدواج کردم و بالاخره به آرزویم که شرکت در مراسم ازدواج دانشجویی بود، رسیدم».

* شاخه گل را هم عاقد به عنوان مهریه تعیین کرد

آقاداماد هم که تا اینجا محو صحبت‌های همسرش بود و با نگاه های عاشقانه تحسینش می‌کرد، گفت: « یکی از شرایطم برای ازدواج، مهریه پایین بود اما اینکه همسرم هیچ مهریه ای نخواهد، گذشتی بود که از مهربانی و درک بالای او نشأت گرفته است.

وی ادامه داد: « زینب خانم تنها به یک جلد کلام الله مجید رضایت داشت و آن یک شاخه گل را هم به پیشنهاد عاقد، کنار این کتاب نورانی پذیرفته است. ما حتی یک مراسم کوچک هم نگرفتیم و صرفا به سفر زیارتی بسنده کردیم که از این بابت هم برکات زیادی شامل حالمان شده است».

داماد خوشبخت، در پایان صحبت‌هایش گفت: «ازدواج دانشجویی اگر با توقعات پایین و درک متقابل، همراه شود چراغی روشن برای زندگی مشترک خواهد شد که سادگی اش تا ابد دلنواز و تحسین برانگیز بوده و همسفر تا بهشت شدن را معنا و جهت می بخشد».

انتهای پیام/

منبع: آنا

کلیدواژه: ازدواج دانشجویی مادیات نوعروسی مراسم ازدواج دانشجویی یک شاخه گل

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۸۵۲۷۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر

مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

 در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • دغدغه رهبر انقلاب پیرامون فرزندآوری و ازدواج مجرّدان
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • برپایی جشن ازدواج ۲۳ پاسدار در سردشت
  • پخش فیلمی در تلویزیون همزمان با اعتراضات دانشجویی در آمریکا
  • پرنده هواتزین (Hoatzin) یا مرغ بدبو آمریکایی (+عکس)
  • اتفاقی که باعث شد مورایس مسلمان شود
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • آغاز زندگی مشترک دو زوج ناشنوا در سلامت شهر
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • بهره‌مندی ۳۶۰ هزار نفر از خدمات روانشناختی در مازندران ‌